اخبار خودرو جهان

دشمنان فراری چه کسانی هستند؟

چهارشنبه - ۱۶ خرداد ۱۴۰۳
خواندن 3 دقیقه

در این مطلب مروری بر مهمترین و البته موفق ترین دشمنان قسم خورده فراری خواهیم داشت.

انزو فراری “Enzo Ferrari” شاید آقای خاص تاریخ صنعت خودرو باید، مردی خود ساخته که توانست کمپانی فراری را از هیچ بنا کند و به اوج افتخار برساند، اما در عین حال لجباز، مغرور و یک دنده و در برخی موارد فریب کار بود. به این خصوصیات انزو، در دهه شصت میلادی منزوی بودن نیز اضافه شد تا در مجموع انزو مرد محبوبی نباشد.

این خصوصیات اخلاقی باعث شده بود او دشمنان زیادی داشته باشد که البته در این بین بعضی ها بیش از سایرین شناخته شده اند. در این بخش مروری بر مهمترین و البته موفق ترین دشمنان قسم خورده فراری خواهیم داشت.

هنری فورد

در میان خودروهای مسابقه ای آمریکایی، فورد GT40 جایگاه ویژه ای دارد، خودرویی که توانست عنوان قهرمانی در رقابت‌های لِمان فرانسه را برای آمریکایی ها به ارمغان بیاورد و کسب این عنوان را از چنگ اروپایی ها خارج کند.

این خودروی تاریخ ساز بیش از آنکه محصول آینده نگری و یا بلند پروازی مدیران فورد باشد، محصول لجبازی و غرور انزو فراری است، چراکه فورد این خودرو را تنها به دلیل شنیدن یک پاسخ منفی از انزو تولید کرد. همه چیز از یک نامه آغاز شد، نامه ای که در فوریه سال 1963 به شعبه اروپایی فورد ارسال شد و در آن عنوان شده بود یکی از معتبرترین سازندگان خودروهای سوپراسپرت ایتالیایی به فروش می رسد و از فورد خواسته شده بود در صورت تمایل به خرید، وارد مذاکره شود.

شرکتی که قرار بود به فروش برسد شرکت فراری بود و بر اساس آنچه شنیده می شد انزو فراری فقید خود شخصا کمپانی فورد را به عنوان خریدار شرکتش انتخاب کرده و علت را همانگونه که در آن زمان به اطرافیانش گفت، علاقه شخصی وی به هنری فورد بوده تا جایی که چندین با در جمع های دوستانه از انزو مغرور شنیده شده بود که هنری فورد را تحسین می کند.

 

موضوع، فروش بخش ساخت خودروهای شهری فراری بود و انزو رسما اعلام کرد این کار را به منظور جذب سرمایه بیشتر برای تیم مسابقه ای اش انجام می دهد. انزو فراری عاشق مسابقات بود و به نظرش تنها خودروهای مسابقه ای ارزش سرمایه گذاری داشتند و شرکت او خودروهای خیابانی را برای رانندگان بی استعداد و عادی که اتفاقا ثروتمند هم بودند می ساخت تا هزینه تیم مسابقه ای اش را تامین کند.

البته این ها همه درست بود اما انزو هیچگاه به یک موضوع مهم اشاره نکرد و آن مشکلاتی بود که پس از تصادف سال 1961 در رقابت های قهرمانی جهان رایش پیش آمد. در این سال “Phil Hill” آمریکایی سوار بر خودروی فراری توانست عنوان قهرمانی جهان را از آن خود کند، اما “Count Wolfgang Von Trips” دیگر راننده این تیم در پیست مونزا و در حالی که رقابت سختی با هم تیمی اش برای کسب مقام قهرمانی جهان داشت تصادف کرد و خودروی او به میان جمعیت پرتاب شد. در این حادثه 14 تماشاچی و البته راننده کشته شدند.

کشته شدن تماشاچیان، پای انزو فراری را به یک پرونده حقوق باز کرد و بدتر از آن مطبوعات ایتالیایی او را هدف حملات شدید قرار دادند. البته انزو فراری بعدها توانست از این پرونده به سلامت خارج شود اما حادثه ی سال 1961 به او نشان داد باید بیشتر برای تیم مسابقه ای خود تمرکز کند و یکی از اهدافش از فروش بخش خودروهای شهری هم همین بود.

مذاکرات میان دو طرف به خوبی پیش رفت به ویژه که فورد هم بسیار علاقه مند به خرید فراری بود. فورد میخواست وجه ای خاص تر از محصولاتش را به نمایش بگذارد و همچنین فورد علاقه بسیاری به قهرمانی در رقابت های 24 ساعته لمان داشت و مالکیت فراری این توانایی ها را به فورد میداد. مذاکرات به خوبی در حال انجام بود و بخش خودروهای شهری به عنوان فورد_فراری و بخش خودروهای مسابقه ای با عنوان فراری_فورد کار کنند.

ارزش این معامله ده میلیون دلار بود که در مقیاس دهه شصت میلادی رقم بالایی به شمار می رفت. توافقات انجام شد و تیم فورد برای امضای قرارداد به مارانلو رفتند اما فرار در آخرین لحظات از امضای قرارداد خودداری کرد تا همه چیز ناگهان خراب شود. مشکل اصلی انزو با بندی از قرارداد بود که او را مجبور می کرد برای هزینه کردن در تیم مسابقه ای خود، از فورد اجازه بگیرد در حالی که انزو حاضر به فروش شرکت شده بود که به راحتی در تیم مسابقه ای پول خرج کند، همچنین فورد قرار داد را جوری تنظیم کرده بود که فورد مالک بخش مسابقه ای فراری نیز بود و به راحتی می توانست در این بخش دخالت کند، همین موضوع بود که انزو را ناراحت و عصبانی کرد، به گونه ای که بدون گفتن حتی یک جمله به همراه دستیار خود جلسه را ترک کرد.

هنری فورد سوم، نوه هنری فورد بزرگ که در آن زمان مدیریت کمپانی فورد را بر عهده داشت، از رفتار فراری بسیار ناراحت و عصبانی شد و پس از آن تنها یک جمله گفت؛ “بسیار خب! دخلشان را می آوریم. با آنها مسابقه می دهیم” و به این ترتیب پروژه مسابقه ای فورد که از سال 1957 تعطیل شده بود بار دیگر در دستور ساخت قرار گرفت. هدف تنها یک چیز بود، شکست دادن فراری در رقابت های 24 ساعته لمان!

رقابتی که خودروهای مسابقه ای فراری تا پیش از سال 1961 چهار عنوان قهرمانی را در آن به دست آورده بودند.

برای این منظور، فورد بهترین ها را گرد هم آورد که شامل کارول شلبی و بروس مک‌لارن و فیل هیل می شد. علاوه بر این کارول شلبی به سراغ یکی راننده تقریبا گمنام ولی توانا به نام کن مایلز رفت. کن مایلز در توسعه پروژه خودروی مسابقه ای فورد نقش بسزایی ایفا کرد. نتیجه سرانجام در 1964 رونمایی شد، خودرویی اسپرت که البته به طور رسمی GT نام داشت اما به دلیل ارتفاع کوتاه 40 اینچی اشت به GT40 مشهور شد. حضور در لمان در نخستین فصل فاجعه بار بود و هیچ کدام از GT40 ها مسابقه را به پایان نرساندند، در حالی که فراری قهرمانی شد.

فصل بعد هم وضعیت بهتر نبود و شش خودروی حاضر هیچ یک نتوانستند رقابت را به پایان برسانند در حالی که یکی از خودروهای فراری متعلق به تیمی مستقل توانست عنوان قهرمانی را از آن خود کند. اما سرانجام در 1966 فورد توانست فراری را شکست دهد و GT40 عنوان قهرمانی لِمان از آن خود کند، عنوانی که چهار دوره متوالی و تا فصل 1969 با اقتدار در اختیار فورد بود. به این ترتیب فورد در نهایت توانست فراری را در لِمان شکست دهد.

جیوتو بیتزارینی

یکی از مهم ترین خصوصیات اخلاقی انزو فراری، لجاجت بر سر تصمیم گیری هایش بود، این خصوصیت هر چند در بسیاری موارد موجب پیشرفت او در کارهایش شد اما وقتی فردی با چنین خصوصیاتی در مقابل فرد دیگر قرار می گیرد که بر حسب اتفاق او هم یک دنده و لجباز است، کار گره می‌خورد و این دقیقا اتفاقی بود که میان انزو فراری و جیوتو بیتزارینی “Giotto Bizzarrini” رخ داد. تا بیزارینی هم به یکی از رقبای قسم خورده فراری تبدیل شود.

بیزارینی در اواسط دهه پنجاه میلادی و پس از فارغ التحصیلی در رشته مهندسی، به آلفارومئو پیوست و در این شرکت مسئول توسعه شاسی Giulietta شد، سمتی که البته چندان خوشایند نبود چرا که او کار بر روی موتور خودرو را بیشتر میپسندید. در ادامه بیزارینی توانست با فرا گرفتن توانایی های لازم، سمت راننده آزمایشی را نیز به دست آورد و خودش معتقد بود با دانش مهندسی و توانایی راندن خودرو می تواند بهتر تشخیص دهد مشکل از کجاست.

با چنین پیش زمینه، بیزارینی 31 ساله در 1957 به عنوان راننده آزمایشی به فراری پیوست. بیزارینی به سرعت توانست توانایی های خود را نشان دهد و به سمت مهندس ارشد فراری دست پیدا کند، و البته مهم تر از همه اعتماد انزو را به خود جلب کند.

 

او در سمت مهندس ارشد فراری مدل های محلی از جمله “Testa rossa” افسانه ای را به خط تولید برساند. تا اینکه در 1960 نوبت به مدل جاودانه 250 GTO رسید و اینجا بود که اختلاف انزو و بیزارینی رخ داد.

انزو از بیزارینی خواست یک خودروی جدید طراحی کند که طراحی ظاهری اش با روند طراحی سایر مدل های فراری آن دوران متفاوت باشد و کاملا سبک منحصر به فردی داشته باشد. علاوه بر این انزو خودرویی میخواست که در رقابت ها شرکت کند و توانایی حضور در خیابان را نیز داشته باشد.

بیزارینی برای شروع کار از شاسی مدل 250 SWB استفاده کرد که میان طیف محصولات فراری سبک ترین شاسی را داشت. طراحی و ساخت اتاق با کمک اتاق ساز نام فراری، سرجیو اسکاگلیتی، آغاز شد. کارها در فراری به خوبی پیش می رفت و همه در انتظار معرفی مدل جدید بودند که اختلافات داخلی در فراری آغاز شد. انزو فراری قصد ایجاد تغییراتی در پرسنل واحد مهندسی داشت اما این امر با مخالفت بیزارینی که مدیریت این واحد را در دست داشت مواجه و او وقتی اصرار انزو فراری را در این زمینه دید به همراه چهار نفر دیگر از بهترین مهندسان فراری در یک روز این شرکت را ترک کردند تا به فراری نشان دهند بدون حضور آنها از ادامه کار ناتوان است. البته انزو لجباز تر از آن بود که تسلیم شود و کار را به مهندس جوان دیگری سپرد. و در نهایت حاصل کار خودروی بی مانند فراری 250 GTO شد اما این موضوع سرآغاز اختلاف انزو بیزارینی بود.

بیزارینی و تیم چهار نفره اش ابتدا شرکت ATS را برای تولید خودرویی مسابقه ای تاسیس کرد اما یک سال بعد فرصت یافت که انتقام خود را از فراری بگیرد و البته در این راه یک همراه دیگر هم داشت، یک کُنت ایتالیایی که او هم قصد داشت از فراری انتقام بگیرد. ماجرا از این قرار بود که کُنت جیووانی ولپی که مالک یک تیم مسابقه ای بود ز فراری خواست یکی از نمونه های 250 GTO را برای شرکت در مسابقات در اختیارش قرار دهد اما فراری از این کار امتناع کرد و به این ترتیب ولپی را به لیست دشمنانش اضافه کرد.

ولپی که ثروت کافی داشت تصمیم گرفت از فراری انتقام بگیرد و به همین دلیل بیزارینی را به خدمت گرفت تا از دانش به دست آمده در دوران حضور او در فراری بر علیه انزو استفاده کند و بیزارینی هم در این زمینه سنگ تمام گذاشت. برای این کار آنها از شاسی خودروی 250 GT SWB استفاده کردند و موتور فراری تستاروسا را بر روی آن قرار دادند و این دقیقا راهی بود که بیزارینی برای تولید نمونه های اولیه 250 GTO رفته بود. البته بیزارینی برای شکست دادن فراری فراری به شدت بر روی آیرودینامیک تمرکز کرد برای این منظور بخش انتهایی خودرو را هم ارتفاع با سقف و به صورت یک تکه ساخت تا به این ترتیب خودروی او که با نام Ferrari 250 GT Drogo شناخته می شد آماده شرکت در رقابت ها شود.

این خودرو هر چند به هیچ وجه زیبایی خودروی فراری را نداشت اما به دلیل آیرودینامیک بهتر از فراری 250 GTO، حدود هفت کیلومتر سریع تر بود هر چند در نهایت نتوانست رقیب این خودرو شود. مشکل اصلی در گیربکس آن بود، در این خودرو از گیربکس چهار سرعته می شد در حالی که فراری جعبه دنده پنج سرعته استفاده می‌کرد که به طور اختصاصی برای مدل جدید خود طراحی کرده بود و مشابه آن در اختیار بیزارینی نبود. به این ترتیب دست پرورده بیزارینی در پیست اتومبیل رانی نمی توانست با موتور مشابه 250 GTO از پس آن بربیاید و فراری توانست این رقیب را برای همیشه از میدان به در کند.

بیزارینی پس از مدتی به کمپانی لامبورگینی پیوست و پس از آن برای شرکت “Iso Rivolta” کار کرد تا در نهایت توانست شرکت شخصی خودش را تاسیس کند.

فروچیو لامبورگینی

اگرچه لجبازی فراری با فورد و بیزارینی در نهایت به تولید یک خودرو منجر شد، اما لجبازی او در مقابل فروچیو لامبورگینی منجر به تولد یک خودروساز شد!

فروچیو لامبورگینی مانند انزو فراری مردی خود ساخته بود البته عاشق خودروهای اسپرت و سوپراسپرت. او دانش فنی لازم برای کار بر روی خودرو را نیز داشت و حتی در نخستین سال های پس از جنگ جهانی دوم کارگاهی را به منظور تقویت خودرو تاسیس کرد که اوقات فراغتش را در آن میگذارند اما عمده شهرت و البته درآمدش را در سال‌های بعد از جنگ از ساخت تراکتور به دست آورد و توانست در این زمینه پیشرفت های زیادی کند تا جایی که تراکتور های ساخت لامبورگینی به یکی از مشهور ترین نام ها در ایتالیا تبدیل شد و همین مسئله در آغاز دهه شصت فروچیو را به مردی ثروتمند تبدیل کرد. فروچیو علاقه اش به خودروهای سوپراسپرت را هیچگاه از دست نداد تا جایی که در پارکینگ منزلش تعدادی از بی نظیر ترین خودروهای دوران از جمله انواع جگوار، مرسدس بنز SL300 گالوینگ، انواع مازراتی و… وجود داشت. او در سال 1958 به این جمع، یک دستگاه فراری 250 GT را نیز اضافه کرد، خریدی که موضوع اختلاف او با انزو را شکل داد.

 

فروچیو در ابتدا تصور می کرد فراری باید خودروی ایده آل او باشد اما خیلی زود دريافت محصولات این شرکت بیش از حد مسابقه ای هستند و به دلیل سر و صدای داخل کابین و صفتی سیستم تعلیق و بدتر از همه امکانات کم داخلی نمی‌توان از آنها به طور عادی در شهر استفاده کرد. ناامیدی او از محصولات فراری وقتی بیشتر شد که کلاچ خودرویش از کار افتاد او چندین با این موضوع را با نمایندگی های فراری در میان گذاشت اما مشکلش برطرف نشد.

بدتر از همه اینکه متوجه شد سیستم کلاچ که در خودروی فراری استفاده شده مشابه کلاچی است که او در تراکتور هایش استفاده می کند. به این ترتیب تو اقدام به بهینه سازی کلاچ خودرو کرد و برای نشان دادن نتیجه ی کار به انزو فراری، به کارخانه فراری رفت اما فراری درخواست ملاقات او را رد کرد. البته عده ای معتقدند فراری در جواب فروچیو مبنی بر بهینه سازی خودروهای فراری گفته که او یک تراکتور ساز است و از خودرو چیزی نمی داند و نباید در این مورد نظر دهد، پاسخی که البته از انزو فراری بعید هم نیست.

پاسخ فراری هرچه بود، لامبورگینی تصمیم گرفت با ساخت خودرویی سوپراسپرت، توانایی های خود را به فراری نشان دهد. تو برای این کار پول لازم را هم در اختیار داشت. ابتدا بیزارینی، مهندس ناراضی سابق فراری را به خدمت گرفت تا موتور جدید برای محصول هنوز طراحی نشده لامبورگینی بسازد و در قراردادش برای هر اسب بخار قوی‌تر بودن موتور خودرو نسبت به فراری مبلغی را به عنوان پاداش در نظر گرفت.

موتور طراحی شده توسط بیزارینی 360 اسب بخار قدرت داشت هر چند بیش از حد مسابقه‌ای بود و لامبورگینی که خودرویی شهری می خواست قدرت آن را در نمونه تولیدی به 280 اسب بخار کاهش داد تا در نهایت GT350 به عنوان نخستین خودروی لامبورگینی متولد شود، خودرویی که آغازگر جدال فراری و لامبورگینی بود و به این ترتیب هواداران گاوهای خشمگین سنت آگاتا هم خودروهای محبوب خود را مدیون فراری هستند!

اولین نفر امتیاز دهید

دیدگاه شما چیست؟